تاتونیایی...
دلم گرفته از این روزگار؛ ساختگی است
زلال نیست و آیینه وار؛ ساختگی است
تمام مردم این شهر چشم شان خیره است
به جاده ای که پر از تک سوار ساختگی است
هنوز قصه یک ذوالفقار ساختگی است
هنوز هم که هنوز است قلب مرده شهر
پر از رکود، پر از انتظار ساختگی است
خودت بیا! وببین فصل های مبهم را
بهار! تا توبیایی، ساختگی است
سیدحسین شریفی
این پیام رابه ده نفر بفرستید!
یکی از آرمان ها و اهداف قیام امام زمان (عج) احیای دستورها و احکام اللهی است؛ همان گونه که در دعای عهد می خوانیم : ” اوست احیاگر احکام تعطیل شده قرآن” به تبع چنین مطلبی. منتظران حضرت مهدی (عج) که سعی در هماهنگی اعمال خود با ایشان دارند- باید در صدد تلاش برای یادگیری احکام اللهی و نیز عمل به آن باشند. احکام منتظران ، سلسله مطالبی است که از مسائل و احکام شرعی مربوط به مناسبت ها و اماکن و اعمال متناسب با امام زمان(عج) سخن می گوید:
*نماز جمعه در زمان غیبت امام زمان (عج) چه حکمی دارد؟
واجب تخییری است و جای نماز ظهر را می گیرد.
*آیا پیامک هایی که از دیگران میخواهد به تعداد خاصی صلوات بفرستند( آیا این پیام را ده نفر بفرستند) برای شخص دریافت کننده ، مسئولیتی ایجاد می کند؟
خیر.
*آیا بعد از دعای ” اللهم کن لولیک….” می توان جمله ” برحمتک یا ارحم الراحمین ” اضافه نمود؟
این جمله در ذیل دعای مذکور واردنشده است ولی گفتن آن بدون قصد دعا اشکال ندارد
.
*بهترین وبالاترین راه خدمت به امام زمان (عج) چگونه است؟
عمل به وظایف شرعیه و ترویج راه و روش و دستور ائمه هدی(ع) با لاترین خدمت به آن بزرگوار است.
پی نوشت : سوال وجواب پیرامون امام زمان (عج)، مجله امان
آرزوی وصال
خدایا! من غم و درد را به دوستی گرفتم و خود را به غم آغوش درد و شکنجه انداختم و قلب خود را برای پذیرش دردها وغم های ستمدیدگان باز کردم . من شکست و ناامیدی وفقر وتنهایی را اساس زندگی خود قرار دادم تا دیگر از هیچ چیز وهیچ کس انتظاری و وحشتی نداشتم…
خدایا! به من توفیق ده که جزء اولین شهدای گلگون کفن تو به خاک و خون خویش بغلتم و جان خود را به تو تسلیم کنم . به من اجازه ده که هر چه زودتر پروانه وار خود را در پرتو عشق تو بسوزانم .خوش دارم که هر چه زودتر از دنیا رخت بربندم و در محضر عدل تو حاضر شده به لقای تو واصل گردم…
خدایا!من از درد ورنج شکوه نمی کنم، از مشکلات نمی ترسم، از زیبایی های تو تمام شده وحوصله ام سر رفته است . تار وپود قلبم به مهر تو سرشته شده ، قلبم به عشق تو می تپد و برای دیدار تو بی تابم.
پی نوشت: مناجات ، شهید چمران
تو بهترینی
سنگ ترا ش روزها به سختی کار می کرد و درآمد بخور نمیریش او را را ضی نمی کرد و احسا س نا خوشا یند از کا رش ، روز و شب او را رها نمی کرد . شبی در خوا ب دید که از نزدیکی خا نه با زر گا نی در می شود . شکو ه و زیبا یی خا نه او را به وجد اورد و با خود گفت : ای کا ش من به جا ی با زر گا ن بو دم . در یک لحظه ، ارزویش برآورده
و او تبدیل به با زرگا نی با جا ه و جلا ل شد . تا مد تی فکر می کرد که از همه قد رتمند تر ا ست . تا این که یک روز حا کم شهر از انجا عبور کرد ، او دید که همه مردم به حا کم احترا م می گذ ا رند حتی با زر گا نا ن . با خود فکر کرد : چه خوب بود اگر من حاکم می شدم . با ز ارزویش بر اورده شد و تبدیل به حا کمی قدرتمند شد . روزی روی تخت روانش نشسته بود و در شهر می گشت . مردم را نگا ه می کرد که به او تعظیم می کردند . احسا س کرد که نور خورشید او را می ازارد و با خودش فکر کرد که خو رشید چقدر قدرتمند است . خود را در جا یگا ه خورشید دید که با تما م نیرو به زمین می تا بید و ان را گرم می کرد پس از مدتی ا بر ی بزرگ و سیا ه جلوی تا بش او را گرفت . پس با خود اندیشید که نیروی ا بر از خورشید بیش تر است و تبدیل به ا بری بزرگ شد . کمی نگذ شته بود که با دی امد و او را به این طرف و ان طرف هل داد . این با ر ارزو کرد که با د شود وقتی در حا ل وزید ن بود ، به نزدیکی صخره ای رسید که قدرت تکا ن داد نش را ندا شت . با خود گفت که قوی ترین چیز در دنیا ، همین تخته سنگ است و تبد یل به سنگی بزرگ و عظیم شد . هما ن طور که با غرور ایستا ده بود ، نا گها ن صدا یی شنید و احسا س کر د که دارد خرد می شود . نگا هی به پایین انداخت و سنگ ترا شی را دید که با چکش و قلم به جا ن او ا فتا ده است .
هنر خود شکنی
هیچ گاه قیافه وحشت زده کودکی را هنگا م شکستن لیوانی بلوری یا فرارآدمها را از کنا ر پنجره ای که شیشه اش شکسته و خرد شده ، دیده اید ؟ شکستن ها اغلب با ترس و وحشت امیخته اند. هرچه اهمیت چیزی که می شکند بیشترباشد ، ترس از شکستن ان هم فزون تر است. ندیده اید یک قطعه عتیقه را با چه ترس و لرزی این سو وان سو می برند ؟ به این حکا یت تو جه کنید:
« چو پا ن بیچاره خودش را کشت که بز چالاک از آن جوی آب بپرد ولی موفق نشد. او می دانست پریدن این بز از جوی آب همان و پریدن یک گله گوسفند و بز به دنبال آن همان . عرض جوی آب قدری نبود که حیوانی چون او نتواند از آن بگذر د . نه چوبی که بر تن و بدنش می زد سودی بخشید و نه فریادها ی چوپان بخت بر گشته . پیرمرد دنیا دیده ای از آنجا می گذشت . وقتی ماجرا را دید ، پیش آمد و گفت : من چاره کار را می دانم . آنگا ه چوب دستی خود را در جوی آب فرو برد و اب زلال جوی را گل کرد . بز به محض آنکه آب جوی را گل آلود دید ، از سر آن پرید و در پی او تمام گله پریدند . چوپان مات و حیران ماند . این چه کاری بو د و چه تاثیری داشت ؟
پیرمرد که اثار بهت و حیرت را در چهره چوپان جوان میدید گفت : تعجبی ندارد : تا خودش را در جوی آب می دید حاضر نبود پا روی خویش بگذارد ، آب را که گل کردم دیگر خودش را ندید و از جوی پرید » .
حا ل مانده انسان با آن همه ادعایش چگو نه می خواهد پا روی خودش بگذارد و هنر خود شکنی را به نمایش بگذارد .
منبع: مدیریت فکر