هنر خود شکنی
هیچ گاه قیافه وحشت زده کودکی را هنگا م شکستن لیوانی بلوری یا فرارآدمها را از کنا ر پنجره ای که شیشه اش شکسته و خرد شده ، دیده اید ؟ شکستن ها اغلب با ترس و وحشت امیخته اند. هرچه اهمیت چیزی که می شکند بیشترباشد ، ترس از شکستن ان هم فزون تر است. ندیده اید یک قطعه عتیقه را با چه ترس و لرزی این سو وان سو می برند ؟ به این حکا یت تو جه کنید:
« چو پا ن بیچاره خودش را کشت که بز چالاک از آن جوی آب بپرد ولی موفق نشد. او می دانست پریدن این بز از جوی آب همان و پریدن یک گله گوسفند و بز به دنبال آن همان . عرض جوی آب قدری نبود که حیوانی چون او نتواند از آن بگذر د . نه چوبی که بر تن و بدنش می زد سودی بخشید و نه فریادها ی چوپان بخت بر گشته . پیرمرد دنیا دیده ای از آنجا می گذشت . وقتی ماجرا را دید ، پیش آمد و گفت : من چاره کار را می دانم . آنگا ه چوب دستی خود را در جوی آب فرو برد و اب زلال جوی را گل کرد . بز به محض آنکه آب جوی را گل آلود دید ، از سر آن پرید و در پی او تمام گله پریدند . چوپان مات و حیران ماند . این چه کاری بو د و چه تاثیری داشت ؟
پیرمرد که اثار بهت و حیرت را در چهره چوپان جوان میدید گفت : تعجبی ندارد : تا خودش را در جوی آب می دید حاضر نبود پا روی خویش بگذارد ، آب را که گل کردم دیگر خودش را ندید و از جوی پرید » .
حا ل مانده انسان با آن همه ادعایش چگو نه می خواهد پا روی خودش بگذارد و هنر خود شکنی را به نمایش بگذارد .
منبع: مدیریت فکر