از"من" تا"تو"
یک خصایص اخلاقی هست که انسان جز درمکتب تشکیل خانواده نمی تواند آن ها را کسب کند.
(تشکیل خانواده) یعنی یک نوع علاقمند شدن به سرنوشت دیگران .
تا انسان زن نگیرد و بچه پیدا نکند و آن بچه شدیدا عواطف او را تحریک نکند و مثلا در مواقعی که مریض می شود او را به هیجان نیاورد، یا مثلا لبخند بچه در او اثر نگذارد، ( علاقمند شدن به سرنوشت دیگران در او پدید نمی آید) با مطالعه کتاب، این امر در او پیدا نمی شود.
تجربه نشان داده است که اخلاقیون و ریاضت کش ها که این دوران را نگذرانده اند، تا آخر عمر یک نوع خامی و یک نوع بچگی در آن ها وجود داشته است، و یکی از علل این که در اسلام ازدواج یک امر مقدس و یک عبادت تلقی شده همین است در حالی که از نظر مسیحیت ، تجرد ، مقدس است و تاهل پلیدی و کسانی اجازه می گیرند متاهل شوند که تاب تجرد را ندارند، یعنی اگر مجرد بمانند فاسق می شوند، و بنابراین از باب دفع افسد به فاسد می گویند باید ازدواج کرد؛ لذا پاپ از میان مجرد ها انتخاب می شود که در تمام عمر این آلودگی را پیدا نکرده است! در اسلام برخلاف مسحیت است1
ازدواج اولین قدمی است که انسان از خود پرستی و خود دوستی به سوی غیر دوستی بر می دارد. تا قبل از ازدواج ، فقط یک “من” وجود داشت و همه چیز برای من بود اولین مرحله ای که این حصار شکسته می شود، یعنی یک موجود دیگری هم در کنار این من قرار می گیرد و برای او معنی پیدا می کند، کار می کند زحمت می کشد، خدمت می کند نه برای من بلکه برای او” در ازدواج است ( درازدواج ، ملاک عشق است، ازدواج بی محبت را نمی گویم ). بعد که دارای فرزندان می شود ، دیگر او، اوها می شود، وگاهی آن چنان اوها می شود که کم کم این بیچاره فراموش می شود و
همه اش می شود او واوها و این قدم ها ی اولی است که انسان از حالت منی و خودخواهی خارج می شود و به سوی غیر دوستی می رود.2
1-تعلیم وتربیت، استاد شهید مطهری، ص 168
2-همان، ص226.