زندگی حسینی (علیه السلام)
زیارت امام حسین علیه السلام در روز عاشورا فقط واژه های ارتباط با سالار شهیدان نیست؛ بلکه معرفی روشی برای بهتر شدن است آنها که با زیارت عاشورای آقا انس دارند، بارها از فراز روشن ” اللهم اجعل محیای محیا محمد و آل محمد و مماتی ممات محمد و آل محمد” عبور کرده
اند. آغاز و انجامی از خدا خواسته اند که نتیجه اش خوشبختی ابدی است. ماندن و رفتنی را تقاضا کرده اند که دو سوی آن سعادت است و شهادت . زندگی به سبک بهترین و کامل ترین انسان ها از میان میلیاردها نفری که آمدند و رفتند. اینجا و اکنون ، زندگی به روشی که حضرت مهدی (عج) آن را تایید فرماید که ذخیره ای از خاندان محمد صلی الله علیه و آله است و شهادت در کنار آقا و همراه ایشان می تواند با یک نگاه تازه تاکید خوبان برمداومت بر زیارت عاشورا را به تفکر نشست . زیارت ارباب شهیدمان می تواند فکر حسینی، احساس حسینی و رفتار حسینی بیافریند. با این هدیه آسمانی می شود حسینی ماند و حسینی زیست همچنان که می توان مهدوی شد مهدوی ماند و مهدوی زیست . زیارت عاشورا هر روز مان را عاشورایی وهرمکانی را کربلایی می کند زیارت عاشورا، طرحی است برای تکامل وتعالی ؛ ژرف تر بنگریم.
سخن سردبیر ، خانه خوبان
تاراج عشق
شب یازدهم محرم بود آن شب آسمان بیدار بود و می دید که زمین کربلا در غم فرورفته است . فاش گویم چشم روزگار می گریست .
لشکریان عمرسعد در زیر سایه چتر مرگ ، مدهوش بودند. که گاهی صدای طبل شادی ، آرامش شان را به هم می زد. و در امواج هرج و مرج دست و پا می زدند.
آنان در آتش خشم می سوختند. از بس که مست این پیروزی بودند سوختن را حس نمی کردند. فرجام جایگاه شان حفره عذاب ابدی گردید.
ماه در گوشه آسمان شکسته بود و بر اجساد شهدا نور می پاشید. نخلستان آن شب از عباس پاسبانی می کرد. پشت نخلستان خیمه های حسین (ع) در محاق آتش بود. اطفال او در آغوش صحرا جان می سپرد، چه شب عجیبی بود، شب تکرار نشدنی. پرتو ماه بر آن دشت جاری بود و شهدا در آغوش آن آرمیده بودند. زینب در دریای شکیبایی فرو رفته بود. گاهی بر بالین امام سجاد و زمانی کودکان را روی دامن مهربانی می گرفت . دیگر چه می پرسی از آن ماجرا این نیز بگویم که شب خار قرین گل بستان امامت بود که تیغ هایش به قلب هر داغدیده فرو می رفت . ماه هم چنان بر گودی قتلگاه نظاره می کرد . شهدا نیز بر بستر کربلا می درخشیدند. آسمان بیدار بود می دید نور در آغوش نور را دید که عشق در آن جا بر سر نی به تاراج رفت.
منبع: زمزم معرفت
به نام روشنایی
انسان موجودی فقیر و وابسته است که سرتاسر وجود او را نیاز و تعلق فرا گرفته ؛ همان گونه که خدای متعال در قرآن کریم می فرماید: ” یا ایها الناس انتم الفقراء والله هو الغنی الحمید".1
معمولا در ک فقر زمینه ساز ابراز نیاز است و زیر بنای همه ارتباطات بشری رفع نیازهای آدمی است البته انسان ها بر اساس نوع تفکر و شاکله ای که دارند وابستگی های متفاوتی دارند و همین امر موجب تمایز آنها می گردد و رفع همین نیازهایی که آنان بر اساس شاکله خود درک کرده اند به سعی و تلاش آنان جهت می دهد بر همین مبنا است که آروزهای بشر نیز شکل می گیرد.
در تفکر دینی تعلق حقیقی انسان به خداوند متعال است و وابستگی های دیگر سرابی بیش نیست و تمام حرکت انبیای الهی جهت بخشی به این جنبه از ساحت وجودی انسان بوده است همین فهم تعلق و نیاز به خداوند متعال ، زمینه ساز توسل و توکل به او خواهد بود؛ چرا که انسان در واقع تکیه گاهی غیر از او ندارند: ” الهی وربی من لی غیرک". اما به راستی چرا انسان ها به این درک
نمی رسند و چه کنیم تا روح توکل و توسل درما زنده شود؟
زیر بنای تعلقات بشر ، مبانی فکری اوست .اگر نوع تفکر انسان ، مادی و منحصر به همین عالم باشد، وابستگی های او نیز در همین خلاصه خواهد شد، ولی اگر ساختار فکری انسان برمبنای ” یومنون بالغیب” باشد و محدود به عالم ظاهر نباشد و حقیقت را در عالم پنهان و ماورای ماده بجوید، طبیعی است که تعلقات او نیز فرامادی خواهد گردید. زندگی مادی امروز انسان ها را برای رسیدن به اهدافشان به عالم ماده سوق می دهد و آنها را از ورای این عالم غافل می سازد و همین امر موجب اشتغال کامل انسان به مادیات می شود چنان که انسان تمام آروزها و حتی هویت خود را مظاهر مادی جستجو می کند در چنین فضایی سخن گفتن از خدا و ارتباط با او معنا و مفهومی نخواهد داشت برای رهایی از بند مادیات لازم است ارتباطات ظاهری مان را با افرادی قرار دهیم که به دلیل ایمان داشتن به غیب نیازهای انسان را منحصر به جسم و عالم ماده نمی دانند ارتباط با چنین انسان هایی به تدریج زمینه تحول فکری را در ما فراهم می آورد و در طول زمان تعلقات ما را نیز تغییر می دهد. این تحول زمینه ساز درک تعلق به خدای متعال می گردد واینجاست که نماز و ارتباط با خداوند از باب ” اقم الصلوه لذکری"2 و انس با قرآن از باب ” شفا لما فی صدور و هدی ورحمه للمومنین"3 و توسل به اهل بیت (ع) از باب ” وابتغوا الیه الوسیله"4 سر لوحه همه امور زندگی ما قرار خواهد گرفت و توکل به او در وجود ما نهادینه خواهد شد.به امید آن روز
پی نوشت: 1-سوره مبارکه فاطر / آیه 15
2-سوره مبارکه طه/ آیه 14
3-سوره مبارکه یونس/ آیه 57
4-سوره مبرکه مائده/ آیه 35
حماسه عاشقانه
نخستین آموزگاری که “عشق” را در مدرسه عالم آفرینش تفسیر کرد و راه و رسم عاشقی را به عالمان و عاقلان عالم آموخت حضرت حسین بن علی (ع) بود
امام حسین (ع) آموزگار مدرسه عشق است . او رازهای شگفت و شگرف عشق را در کربلا و در روز عاشورا معنا کرد و جز حسین بن علی (ع) کسی نمی توانست پرده از راز عشق بر دارد.
عشقی که امام حسین (ع) از آن سخن می گوید و معلم و آموزگار آن است ، عشق حماسی است . سیدالشهدا(ع) نخستین آموزگاری است که این نوع عشق را به عالم و آدم معرفی می کند و آدمیان را با آن آشنا می سازد
قبل از آنکه واقعه بی نظیر حماسه عاشقانه حسینی در دشت خون و جنون کربلای معلی به دست هفتاد ودو عاشق و شنیدنی به تصویر کشیده ، حضرت سید الاوصیاء امیرمومنان علی بن ابی طالب(ع) عاشورائیان شهید را ” عاشقان شهید” نامید و مفهوم بلند عشق و عاشقی را برای نخستین بار در مورد کربلائیان عاشق و شهید به کار برد.
در مجلسی که جمعی از شیفتگان اهل بیت و دوستداران امامان معصوم (ع) دور وجود مقدس امام صادق (ع) حلقه زده بودند حضرت جعفر بن صادق (ع) لب به سخن گشود و رازی از رازهای کربلائیان عاشق و شهید رابرای دوستانشان آشکار ساخت . امام صادق در آن مجلس فرمود: وقتی امیر مومنان همراه یارانش از جنگ صفین بر می گشتند عبورشان بر سرزمین کربلا افتاد علی بن ابی طالب(ع) ایستاد درنگ کرد و سپس با انگشت دستش نقطه به نقطه سرزمین کربلا را نشان می داد و می فرمود : ” هنا مناخ رکاب و مطارع شهداء لایسبقهم من قبلهم ولا یلحقهم من کان بعدهم ” 1
اینجا (کربلا) اقامتگاه شتران و اسبان ( کاروان اهل بیت) و قتلگاه شهدایی است که (در فضیلت) کسی قبل از آنها نبوده است و بعد از ایشان هم کسی به آنها ملحق
نمی شود.
حماسه حسینی ، گشودن بند بندگی طاغوت از دست و پای آدمیان و آزاد ساختن آنان از دست دیوان انسی است
منبع: 1- تهذیب الاحکام ، ج6 ص 73
2- مجله امان
نشانه های تمام بودن عقل انسان
1- در امان بودن از کبر
2- امید هدایت از او داشتن
3- قانع بودن به قسمت و روزی خود
4- بخسیدن اضافه مال به مستحقان
5- فروتنی را بهتر اتکبر دانستن
6- اظهار ملامت نکردن در طلب علم
7- اظهار خستگی نکردن از برآوردن نیازها
8- کم ترین خوبی از غیر راکثیر شمردن وخوبی بسیار خویش در حق دیگران را اندک دانستن
9- همه مردم را از خود بهتر وخود را از همه پایین تر دانستن
منبع: محبوب القلوب، ج 1، ص 205.