دختر دانا
06 مهر 1390
دخترک، کوزه اش را از ناودان چشمه پر کرد وبه شانه اش نهاد و راه خانه ی پدرش را در پیش گرفت.
دخترک با غمزه وناز راه می پیمود وبا نسیم حرف می زد:
ای باد نرم و دل گشای روستایی! از این که گل های زیبای پیراهنم را تکان می دهی وبه رقص وادارشان می کنی، بسیار ا… بیشتر »
نظر دهید »