مسابقه غدیر شناسی در مدرسه علمیه الزهرا(س)ساری
سیده عطیه خاتمی ساروی مدیر مدرسه علمیه الزهرا(س) ساری با اشاره به برگزاری مسابقه غدیر شناسی از خطبه غدیر در این مدرسه خاطر نشان ساخت به همت واحد فرهنگی مدرسه و با همکاری منطقه پنج حوزه های علمیه خواهران این مسابقه برگزار گردید.
وی افزود: هدف از برگزاری این مسابقه افزایش سطح بینش طلاب در خصوص اهمیت و جایگاه ولایت در اسلام می باشد.
وی بیان کرد: این مسابقه با حضور 10 مدرسه تحت پوشش منطقه 5 با شرکت 331 نفر از طلاب برگزار گردید.
لازم به ذکر است برگزیدگان از شهرهای بابل، تنکابن، ساری می باشند که به آنان ربع سکه بهار آزادی تقدیم گردید.
نشست سیاسی با موضوع فرماسیون نوین سیاسی
نشست سیاسی با موضوع فرماسیون نوین سیاسی با حضور مسئول حقوقی مجتمع اقتصادی کمیته امداد استان مازندران آقای معافی در مدرسه علمیه الزهرا(س) برگزار گردید. وی ضمن بیان اهمیت این دوره از انتخابات به جهت اولین انتخابات بعد از فتنه ، خاطر نشان کرد، انقلاب اسلامی دارای 3 مرحله می باشد ثبوت انقلاب صدور انقلاب وظهور انقلاب که ما بعد از ثبوت انقلاب در صدور ایدئولوژی به منطقه پیروز شده ایم و در حال صدور تکنولوژی انقلاب می باشیم و جریان غرب می داند که جریان اسلام گرا در جهان اسلام از ایران و انقلاب اسلامی الگو پذیری دارد. وی افزود: جریان غرب برای شتاب به جریان اجتماعی سکولار در منطقه سعی دارد جریان سکولار در ایران را از کمای سیاسی خارج کند وی بیان کرد: غرب برای برون رفت از بحران در بستر انتخابات فتنه دارد وخط فتنه در انتخابات در تلاش برای پلورا لیزه کردن جریان اسلام گرا(اصولگرایان) القای عدم مشروعیت بواسطه کانالیزه شده انتخابات ایران توسط کانون قدرت ، ثروت حاکم، القای عدم نقش مردم در یک فضای غیر دموکراتیک انتخاباتی یا غیر رقابتی بودن می باشد. وی افزود: حضور فعال در انتخابات و انتخاب نماینده اصلح و در راستای ولایت می تواند تمام نقشه های دشمن را با شکست مواجهه کند.
تصویرزندگی
به دنبال زندگی گشتم و به تعقب ان پردا ختم . وقتی کنار رود قرار گرفتم و جریان آن را مشاهده کردم ، اموختم که زندگی چون رودی است ، که توقف ندارد و اگر جاری بودن ، از ان گرفته شود به مردابی متعفن تبدیل خوا هد شد ، که جز گندیدگی از آن بر نخواهد خواست . هنگام بهار ، بوستان دنیا مرا به رنگا رنگی زندگی متوجه ساخت و هنگا می که ، خزان سرسبزی این بوستان را از میا ن برد . ناپایداری زندگی را به من ا موخت و دریا فتم که نبا ید فریفته چیزی شوم که دوامی ندارد و به یک نفس بند است به آسمان نگریستم . طلوع خورشید جان تا زه ای به من می بخشید و خون حیات را در رگهای زندگیم جاری می ساخت . اما غروب آن به من آوخت که زندگی فاصله ای بین یک طلوع و یک غروب ا ست و گا ه مطابق خواسته های من به چرخش درمی آید و گا ه چنا ن بر من تنگ می نماید که از او می گریزم . روزی گردباد سهمگینی همه چیز را در هم کوبید و در چشم بر هم زدنی ، انچه را استوا ر می پنداشتیم ، سست و ویرا ن کرد اینجا بود که دریافتم زندگی لحظه ای بیشتر نیست و اگر این لحظه غنمیت شمرده نشود ، هر چه را که به دنبال آن هستیم از دست خوا هم دا د و در حسرت آن خوا هم نشست ، از طبیعت بیرون آمدم و آدمیا ن را نگریستم تا زندگی را در میان آنها جستجو کنم . کودکی در برابر من ایستاد و از من خوا ست با او هم بازی شوم . فکر کردم زندگی می تواند یک بازیچه باشد و من باید مراقب باشم که او بازیچه من شود ، نه من بازیچه او . کسی را دیدم که تمام عمر خویش را صرف جمع آوری مال و ثروت نموده و وقتی خود را به یکباره در معرض ورشکستگی دید ، زندگی را نیز خاتمه یافته دید و بدون اعتنا به اطرافیان ، خود را به دار خلاصی سپرد . در این هنگام زندگی را انقدر کوچک یافتم که حاضر به معاوضه آن با عزت نفس خویش نشدم . زخم ناشی از کار سخت کارگر ، به من اموخت که زندگی بدون رنج نیست و اسایش آان بدون تحمل سختیها حاصل نمی شود . دقایق پایانی عمر یک محکوم که آرزوی زنده ماندن را در سرداشت ، زندگی را در نظرم فرصتی طلایی جلوه داد ، تا آن را به عنوان غنیمتی در اختیار بگیرم و به راحتی آن را از دست ندهم . زن و مرد سالمندی را دیدم که در خانه تنهایی خویش چشم به راه کسی بودند تا رنج دوران پیری شان را کا هش دهد و چشمان کم سوی آنها را به امید ، بینایی بخشید . با دیدن آنها زندگی را انتظار دیدم که روزی به پایان می رسد و لبخند ، رویشی دوباره را بر لبانم می نشاند . و همچنا ن را ه را طی کردم ، به هر کس و هر چیز که رسیدم از او درسی اموختم و تجربه ای اندوختم ، شا ید بهترین چیزی که آموختم این بود که هر کس بنا بر فکر ، میل ، اعتقاد و ذوق و سلیقه خود ، زندگی رامی سنجد و از ان بهره می برد ، چیزی شما را خوشحال می کند ، ا ما برای من قا بل توجه نیست . دردی مرا آزار میدهد اما شما بدون اعتنا از کنا ر ان رد می شوید آسما ن زندگی برا ی یکی آبی ، برای یکی تیره و برای کسی هم ابری است . گا هی اوقا ت چنا ن غرق زندگی می شویم که آسما ن آن را نمی بینیم و به لذت آفتابی و یا ا بری بودن آن نمی رسیم . هرچه هست زندگی یک راه طولانی است همگان با ید ان را طی کنند . و بدیهی ست که در هر را هی نشیب و فرازها یی هست که بدون گذشتن از انها نمی توان به مقصد رسید . ا گر زیبا بیندیشی این مسیر را ، زیبا خوا هی یا فت و ا گر … هر گونه می خواهی زندگی کن . زندگی از ان توست . اما ان گونه زندگی کن که که سر مشق با شی . هم خودت از زندگی لذت ببری و هم دیگرا ن را فا یده برسا نی . بکوش تا یا دگاری از خود با قی بگذاری ، یا د گا ری به نا م نیکی . چیزی که رنگ کهنگی نمی گیرد و گذشت زما ن ا ن را از میا ن نمی برد . همچنان که نا م بزرگا ن را تا کنون زنده نگه دا شته و در دفتر روزگا ر به ثبت رسا نیده ا ست . که سعدی علیه الرحمه در این مورد خوش گفته است که :
نا م نیکو گر بما ند پا یدا ر به کزو ما ند سرا ی زرنگا ر
پس زندگی تصویر است که هر گاه در ان می نگری ، خود را می بینی ، بگذا ر تصویرت برای همه زیبا با شد .
پی نوشت: بشارت؛ زهرا لوکه علی خانی
تاتونیایی...
دلم گرفته از این روزگار؛ ساختگی است
زلال نیست و آیینه وار؛ ساختگی است
تمام مردم این شهر چشم شان خیره است
به جاده ای که پر از تک سوار ساختگی است
هنوز قصه یک ذوالفقار ساختگی است
هنوز هم که هنوز است قلب مرده شهر
پر از رکود، پر از انتظار ساختگی است
خودت بیا! وببین فصل های مبهم را
بهار! تا توبیایی، ساختگی است
سیدحسین شریفی
آرزوی وصال
خدایا! من غم و درد را به دوستی گرفتم و خود را به غم آغوش درد و شکنجه انداختم و قلب خود را برای پذیرش دردها وغم های ستمدیدگان باز کردم . من شکست و ناامیدی وفقر وتنهایی را اساس زندگی خود قرار دادم تا دیگر از هیچ چیز وهیچ کس انتظاری و وحشتی نداشتم…
خدایا! به من توفیق ده که جزء اولین شهدای گلگون کفن تو به خاک و خون خویش بغلتم و جان خود را به تو تسلیم کنم . به من اجازه ده که هر چه زودتر پروانه وار خود را در پرتو عشق تو بسوزانم .خوش دارم که هر چه زودتر از دنیا رخت بربندم و در محضر عدل تو حاضر شده به لقای تو واصل گردم…
خدایا!من از درد ورنج شکوه نمی کنم، از مشکلات نمی ترسم، از زیبایی های تو تمام شده وحوصله ام سر رفته است . تار وپود قلبم به مهر تو سرشته شده ، قلبم به عشق تو می تپد و برای دیدار تو بی تابم.
پی نوشت: مناجات ، شهید چمران