از عرفه تا قربان
سلام بر تو ای همنفس ای همدل ای مظلومترین هستی بخش عالم که حتی در مظلومیتت هم همتا نداری
ایام ایام عرفه هست وثانیه هایش وصل به خودشناسی لباس گناه را از تن بر کردم وملبس به لباس احرام ایمان می شوم ونفس ام را به قربانگاه اسماعیل آوردم سرزمینی که بین من وتو به قدر نفسی هم فاصله نیست الها قدمم راسخ قلب ام شکسته اما دلی پر شور برای آمدن به مهمانی ات دارم ودر لابه لای نجوا های نورانی من هم قدم دلم را به سوی قبله ات بر می دارم وبا صدای خوف و رجا می خوانمت وبقچه دعایم را بر بال ملائک می نشانم و به سویت روانه می کنم خدایا به حق خودت که آسمان هست عرشت وزمین هست قانونت ودر قبر هاست فرمانت ودر بهشت هست رحمتت وبه حق مظلومییتت که جزء تو پناهگاهی نیست ونجاتی نیست در این دریای اوهام مگر به دست خودت ستایشت می کنم که جزء تو معبودی نیست قربانی ام را بپذیر تا بتوانم به اذنت زیر تابش نور ولایت مولی متقیان قدم بگذارم ودست بیعت دل بدهم وزیر پرچم صاحب الزمان رهسپار کوی دوست شوم
اللهم العجل الولیک الفرج